مهر 95 31 ماهگی
اول مهر تولد باران کوچولو دوست خونه مامان کهرمی بود خیلی بهت خوش گذشت. مسافرت مشهد داشتیم که خیلی عالی بود.تو پست قبلی برات نوشتم. بعد از مشهد پشت سرهم مریض شدی.سرما خوردی بعد دهان درد گرفتی بعدشم اسهال استفراغ غذا هم کم میخوردی همه چیز دست به دست هم داد تا اینکه کلی ضعیف و لاغر شدی من و بابا خیلی ناراحت بودیم. مخصوصا بابا که میگفت شربت اشتهاآور برات بگیرم تا اینکه از دکتر پرسیدم گفت لازم نیست چون وزنت نسبت به سنت خوبه. 12 مهر تولد مامان بود امسال سه تا تولد داشتم یه بار تو مشهد یه بار همکارام برام گرفتن یکبار هم خونه خودمون که دوستمون اومدن.دست بابا و دخترگلم در...
نویسنده :
مامان مهدیه
11:44